loading...
رایش سوم
پویا حجاری بازدید : 330 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)
در اثر سرکوب آزادی معنوی در سراسر جهان ما در نوعی خانه ی دزدان زندگی میکنیم .جایی که یک مشت شعارهای ساختگی منافقانه به عوض حق سخن گفتن آزاد تحویل مردم داده میشود.یک سلسله مسائل و مشکلات تابوگونه وجود دارند که کسی حق ندارد به آنها اشاره کند.سخن گفتن از حقیقت به معنای مواجه شدن با چوبه های دار نورنبرگ و یا از دست دادن روزی فرد میباشد. با این وجود باید چند کلمه راجع به ناسیونال سوسیالیسم صحبت کنیم. هنگامی که بلشویکها قدرت را در روسیه به دست گرفتند و اعمال قوم یهود در معاهده ی ورسای روشن شد از همان زمان نیز باید مقاومت مسیحیت آغاز میگردید.مقاومتی که با بازسازی وحدت اروپای بی سامان و از هم گسیخته از وجود انسانها در مقابل کوچک شدن در سطح گله های انسانی صیانت کند.شاید باید شخص عیسی مسیح با تازیانه ی الهی خویش می آمد تا این دلالان پول را از خانه ی خدا بیرون کند.اما مسیحیت اکراه داشت که از روشهای انقلابی به منظور باز پس گیری قدرت جهان از دست دیو صفتان استفاده کند.در مشرق بلشویسم دوام و استقرار یافته بود در حالی که در غرب قدرت آته ایستی و نظری طلا حاکم بود.از این جهت ناسیونال سوسیالیسم باید از راه میرسید: ناسیونال سوسیالیسم پس از آنکه به قدرت دست یافت وظیفه ی خود دید کارهایی که باید به دست مسیحیت انجام میشد را زیر شعارهای گوناگون عملی سازد.شکی نیست که اگر کلیساهای مسیحی در آن ساعات بحرانی دگرگونی عظیم سال 1919 بر ضد بلشویسم و فساد اخلاقی که به جوامع اروپایی هجوم آورده بود ونیز به مخالفت با فساد و شکست و استثمارهای سرمایه داری ومارکسیستی اعلام جنگ میداد اوضاع بسیار بهتر از اینها میشد.اما کلیساهای مسیحی از دیانت مسیحیت یک کاخ شیشه ای بوجود آورده بودند. طبقه ی نخبگان و روشنفکران آلمانی به درستی تشخیص دادند که خطرناک ترین نکته ی موجود در طرح کسب قدرت بلشویکها و یهودیها عزم آنان در کوچک کردن افراد آزاده و اندیشمند به سطح گله های انسانی بود. تبدیل آنان به یک توده ی نرم چکش خور که به راحتی زیر فشار اسلحه مهارپذیر بود.در مقابل این زمینه ,سالهای اولیه ناسیونال سوسیالیسم شاهد بوجود آمدن یک سلسله آرزوهای بلند و همچنین رشد و توسعه ی مفهوم نخبه و برگزیده بود.شعار آن نه جنگ طبقاتی بلکه ارتقای سطح اخلاق ملی, رشد آزادی, ایجاد عدالت و نظم اجتماعی و فرهنگ ملی ای که در مقابل دیگران صورت تهاجمی نداشت. هانس گریم بزرگترین مبلغ روحیه ی آلمانی در اروپا حتی پی از 1945 موقعیتی را که موجب ظهور و تقویت انقلاب ناسیونال سویالیسم هیتلری شد چنین شرح میدهد: [رغبتی تسلیم نشدنی برای یک جامعه ی نژادی و تلاشی به منظور استحکام و قوام ملی توام با یک اشتیاق تند در جهت همکاری آنگلو-ژرمن.نوعی هیجان عمومی برای ایجاد رفورم در یک دنیای روبه تغییر وجود داشت.این حرکت توده ای ارزشهای جدیدی را مورد تصدیق قرار میداد, ارزشهایی معنوی و مادی که نمونه ی آن قرار دادن پول رایج بر پایه ی تولید بجای طلا بود.کل این تجربه ی عظیم برای این بود که نشان دهد که روحیه ی معاهده ی ورسای را بخاطر منافع همگان باید کنار گذاشت.] ناسیونال سوسیالیسم آلمان نه تنها مدعی پاره ای از اصول بود بلکه در مرحله ی مقدماتی خویش به هر میزان که بود سعی میکرد تا آن اصول را به مرحله ی اجرا بگذارد: ارتقای طبقه ی روشنفکر و برگزیده-سرکوبی و امحای جنگ طبقاتی-برقراری صلح و صفا بین سرمایه و کارگر-ساختن منازل مسکونی-بالا بردن استاندارد زندگی قشر کارگر-پرورش و تحکیم بنیان خانواده-اسکان کاملا برنامه ریزی شده ی توده های پرولتاریا-و فراهم آوردن زمینه ی یک دوران پیری توام با آرامش از طریق ایجاد بیمه ی اجتماعی, جملگی نیروهایی خلاق و ارزشهایی انکارناپذیر را بوجود می آوردند, ارزشهایی که بدون شک امروزه هم در حیات ژرمن نقش خویش را بازی میکنند. حکومت ناسیونال سوسیالیستی اصول مسیحی را پذیرفته و از طریق برقراری نظم و عدالت اجتماعی به پیاده کردن آنها پرداخته بود.روشن است که برای دستیابی به این هدف نیروهای اجتماعی مخرب باید سرکوب میشدند.از این جهت آلمان چاره ای نداشت جز اینکه در مقابل بازمانده ی روحیه ی شکست 1918 و نیز فعالیتهای براندازنده ی طرز تفکر یهودی بایستد.باید در مقابل بلشویک و سرمایه داری یهودی موضع میگرفت زیرا بر این نکته آگاه بود که حکومت مستقل و مطلق از نوع گوساله ی سامری تنها به تولید و اشاعه ی نارضایتی,دشمنی و حسد و جنگ طبقاتی میپردازد.قوم یهود هرگز نمیتوانستهیچ ناسیونالیسم دیگری را غیر از خود روی زمین تحمل کند. علاوه بر این آنان نمیتوانستند در مورد چنین نیروی خلاق ملی و این گونه تلاش در جهت ایجاد و حدت ملی نژاد ژرمن,و اینگونه تاثیر طبقه ی نخبه و برگزیدگان جامعه, بدون تامل و صرفا منتظر بماند.یهودیان نمیتوانستند این را ببینند و تحمل کنند که با حذف قدرت طلا نه تنها قدرت حکومتی و وسیله ی نفوذ یهودیان بر امور اجتماعی و همگانی جامعه از دستش میرود بلکه همچنین قدرت مانور پنهانی خویش را نیز از دست میدهد.از لحظه ای که یهودیت جهانی به تحقیق در یافت که کشور آلمان توسط یک طبقه ی نخبه و برگزیده ی آگاه اداره میشد بلافاصله با تمام نیرو و توان بر ضد ناسیونال سوسیالیسم موضع گرفت. این نیروی شیطانی با از دست دادن آلمان سرزمینی را از دست میداد که از همان جا به قدرت رسیده و بر دیگران اعمال قدرت میکرد.بنابراین مصمم بود تا همان را مجددا به چنگ آورد. ناسیونال سوسیالیسم آلمان به واسطه ی دستاوردهای خویش به شدیدترین وجه با نقشه های قوم یهود برخورد پیدا میکرد.بنابراین طرح این سوال که آیا رژیم هیتلری واقعا متمایل به جنگ بود یا خیر منتفی است.بلکه با کمی عدالت و انصاف بیشتر میتوانیم بپذیریم که ناسیونال سوسیالیسم آلمانی از همان لحظه ی تولد موجب شده بود تا دیگران[قوم یهود] بر ضدش اعلام جنگ دهند.از این جهت محکوم به جنگ بود که در ذات خویش با بلشویسم و سرمایه داری جهانی سر خصومت داشت و این هردو نیروهایی بودند که در پشت صحنه سوسو میزدند.ناسیونال سوسیالیسم آلمان حتی چنانچه هیچ تظاهر ضد یهودی هم نمیکرد و یا هیچ بیان غیردوستانه ای هم نسبت به یهودیان بر زبان نمی آورد باز هم به دلیل تکمیل موفقیت آمیز جریان برابر و همطراز ساختن ,یهودیان را به دشمنان سرسخت خویش تبدیل ساخته بود. در این رابطه مایلیم بار دیگر به نقل قول از [هانس گریم] بپردازیم که در کتاب خویش تحت عنوان پاسخ یک نفر آلمانی به صورتی منصفانه اظهار میدارد که :[ در فاصله ی سالهای 1933 تا 1939 بیش از گذشته و بلکه باید اعتراف کنیم که بیش از همیشه برای بهداشت همگانی,مادران و نوزادان و همچنین برای رفاه اجتماعی مردم کار انجام شد.]...در این برهه از زمان حتی وینستون چرچیل نیز تصویری که ار ناسیونال سوسیالیسم داشت با آنچه بعدها بدان اعتراف کرد فرق میکرد. اما ناسیونال سوسیالیسم آلمان به همین دلیل محکوم به جنگ شد.در لحظه ای که هیتلر قدرت را به دست گرفت و مصمم بود تا نظام معاهده ی ورسای را الغا نماید و مردم خویش را تعالی بخشد همزمان در نهانخانه ی مستور لژهای فراماسونری و در معابد داخلی مرموز ناسیونالیسم یهودی فورا جامعه ی یهودیان عالم تصمیم به جنگ با هیتلر گرفت.در مقابل موج سلطه ی جهانی که از شرق و غرب در حال تموج بود اکنون پرچم سواستیکا در حال بالا آمدن بود.این امر از ناحیه ی یهودیان عالم قابل تحمل و پذیرش نبود. خوب آیا یک پیامبر غیرقابل اعتنای یهودی حدود بیست سال پیش از این ننوشته بود که : [یهودیان مغرب زمین یک ارتش بیست میلیون نفری را در مشرق تجهیز خواهند نمود تا به نابودی مسیجیت و فرهنگ بشری بپردازند و به تاسیس یهود جهانی مبادرت نمايند
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
آری،می توانم درک کنم که جهانیانِ بعد از من،بر اثر تبلیغات یهود از من متنفر خواهند شد.ولی بر من واجب است که برای آلمانم بمیرم،و روزی روح من از قبر خواهد خواست و جهانیان خواهند فهمید که من بر حق بوده ام
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام یک از موارد زیر درباره هیتلر صدق می کند ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 29
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 68
  • آی پی امروز : 54
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 71
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 125
  • بازدید ماه : 112
  • بازدید سال : 886
  • بازدید کلی : 35,461